فلسفه اسلامی؛ رد یا تأیید؟ (شبهه ها و پاسخ ها)
شبهه: از امامان روایت شده که: «فیلسوفان، هم گمراه هستند و هم گمراهکننده شیعیان»؛ با این حال، تعجب میکنم در حوزه، فیلسوفان را ارج مینهند و فلسفه را ترویج میکنند و آن را «فلسفه اسلامی» مینامند!
پاسخ: در دین اسلام، عقل، حجت و رسول باطنی دانسته شده(1) و از اعتبار و جایگاه والایی برخوردار است و نقش بسزائی در ورود به دین و فهم آموزههای دینی دارد. با توجه به اینکه فلسفه گونهای از تعقل ورزیدن است، گروهی از مسلمانان به آن سوق یافته و به فلسفیدن مشغول شده و مکاتب مختلف فلسفی(2) را تاسیس کردند. از سوی دیگر، گروهی از مسلمانان، به دلایل مختلف، با فلسفه مخالفت کرده و آن را کفر یا گمراهی دانستند.(3)
مخالفان فلسفه به دستههای مختلفی تقسیم میشوند و نمیتوان ادله همه آنها را در این نوشتار مورد نقد و بررسی قرار داد. با توجه به استدلالی که در پرسش آمده، در این پاسخ، موضع امامان(ع) نسبت به فلسفه را مورد بررسی قرار میدهیم و معنای «فلسفه اسلامی» را توضیح میدهیم.
بیانات امامان درباره فلسفه
از امام صادق(ع) در سرزنش فلسفه و فلاسفه روایتی نقل شده که «فتبّاً و خیبة و تعساً لمنتحلی الفلسفة کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتی أنکروا التدبیر و العمد فیها؛ نابودی و ناکامی باد بر فیلسوفنمایان! چگونه قلبهایشان از دیدن این آفرینش عجیب کور است تا آنجا که تدبیر در آن را انکار میکنند.»(4)
همچنین از امام حسن عسکری(ع) روایت شده که «... علماؤهم شرار خلق الله علی وجه الأرض لأنّهم یمیلیون الی الفلسفة و التصوف، و أیم الله انّهم من أهل العدول و التحرف، یبالغون فیْ حبّ مخالفینا و یضلّون شیعتنا و موالینا؛ زمانی خواهد آمد که... عالمانشان بدترین خلق خدا در زمین هستند چرا که به فلسفه و تصوف تمایل دارند؛ آنها از زمره اهل عدول و تحریف هستند که در دوستی با مخالفان ما افراط کرده و شیعیان را گمراه میکنند... اینان دزدان راه مؤمنان و دعوتکننده مردم به سوی گروههای الحادی هستند.»(5)
این روایات از جمله روایاتی است که مورد تمسک گروهی از مخالفان و منتقدان فلسفه اسلامی قرار گرفته است و از آن برای بیاعتبار ساختن فلسفه و نکوهش فیلسوف استفاده میکنند.
در نقد این استدلال، موافقان فلسفه اسلامی، چند مطلب را متذکر شدهاند: اولا برخی از محققان، سند این روایات را بررسی کرده و آن را ضعیف دانستهاند. ثانیا به فرض قبول سند این روایات، باید به این نکته توجه کرد که در این روایات، فلسفه و فیلسوفی سرزنش شده که به الحاد و انکار خدا سوق یافته است و حتی در روایت اول، از واژه «فیلسوفنما» استفاده شده است. بنابراین، امامان(ع) با هرگونه فلسفهای مخالفت نداشتند بلکه با فلسفه الحادی و غیراسلامی مخالفت کردند؛ فلسفه و فیلسوفی که «تدبیر خدا در آفرینش را انکار میکنند» و «دزدان راه مؤمنان و دعوتکننده مردم به سوی گروههای الحادی هستند». لذا نباید از نکوهش گروهی از فیلسوفان یا گونهای از فلسفه، نکوهش تمام فیلسوفان و تمام گونههای فلسفه را نتیجه گرفت؛ چنانکه نقد و توبیخ امامان(ع) درباره گروهی از فقیهان، به معنای نفی فقه و توبیخ تمام فقیهان نیست.(6)
اصطلاح فلسفه اسلامی
اما درباره اصطلاح «فلسفه اسلامی» گفتنی است، این اصطلاح در دهههای اخیر مطرح شده و اکثر فیلسوفان مسلمان -علیرغم اینکه فلسفه خود را سازگار با اسلام میدانستند و در فلسفیدن، از تعالیم اسلامی نیز الهام میگرفتند- اما از اصطلاح «فلسفه اسلامی» برای توصیف فلسفه خود استفاده نکردند.
فیلسوفان مسلمان به جای استفاده از اصطلاح «فلسفه اسلامی»، از اصطلاحاتی همچون «حکمت مشاء»، «حکمت اشراق» و «حکمت متعالیه» استفاده میکردند.
با این حال، استفاده از اصطلاح «فلسفه اسلامی» امروزه رواج یافته است و اگرچه گروهی از منتقدان با این اصطلاح مخالفت کردهاند، اما به نظر میرسد به سبب تاثیرات اسلام بر گونهای از فلسفه که فیلسوفان مسلمان آن را پروراندهاند، استفاده از این اصطلاح در توصیف اینگونه فلسفی، خالی از اشکال و ایراد است. در ادامه، به چند نمونه از تاثیرات تعالیم اسلامی بر اینگونه از فلسفه اشاره میکنیم: (7) اهتمام به مسائل خاص: در فلسفه به مسائل متنوعی میتوان پرداخت اما فیلسوف مسلمان به سبب تاثیرپذیری از اسلام، به مسائل خاصی اهتمام میورزد و سایر مسائل را کمتر مورد توجه قرار میدهد. مثلا بیشتر به مسئله اثبات وجود خدا میپردازد و کمتر از مسئله محال بودن یا نبودن خلا بحث
میکند.
پیدایش مسائل جدید: برخی از مسائل در فلسفه مطرح نبوده اما فیلسوف مسلمان به سبب تاثیرپذیری از اسلام، به این سؤالات توجه مییابد و آنها را در فلسفه مطرح میکند.
مثلا فیلسوف مسلمان به سبب قبول معاد در اسلام، از مسئله امکان یا امتناع اعاده معدوم بحث میکند و اینکه آیا معاد مصداق اعاده معدوم است یا نه؛ درحالی که پیش از این، در فلسفه از این مسائل بحث نمیشد و اصطلاحا اینها «مسائل مستحدثه» در فلسفه اسلامی هستند.
نوآوری در طرح استدلالها:
در فلسفه، فیلسوف، مقدمات را به شکل درست کنار هم صورتبندی میکند تا نتیجه مطلوبش اثبات شود. گاهی فیلسوف متاثر از آیات و روایات، به صورتبندی جدیدی از استدلال میرسد که مسبوق به سابقه نبوده است. مثلا از طریق عدم فساد در جهان -که الهام گرفته از آیه «اگر در آسمان و زمين، جز الله، خدايان ديگرى بود، فاسد مىشدند»(8) است- استدلالی به سود توحید ربوبی صورتبندی شده است.
همچنین با نظر به آیه «آيا كافى نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟!»(9) فیلسوفان مسلمان برای اثبات خدا، «برهان صدیقین» را تقریر کردهاند. تصحیح خطاهای فلسفی: فیلسوف با رعایت قواعد منطقی، به نتایج یقینی دست خواهد یافت اما با این حال، گاهی فیلسوف، به سبب اشتباه در چینش مقدمات یا علل دیگر، به نتیجه نادرست سوق مییابد. فیلسوف مسلمان به سبب تاثیرپذیری از اسلام و حق دانستن تعالیم وحیانی آن، اگر در موردی به نتیجهای دست یافت که به ظاهر یقینی است اما برخلاف آموزههای مسلم دینی است، در فکر فرو رفته و با دقت بیشتری استدلال خود را مورد ارزیابی قرار میدهد و از این طریق، متوجه اشتباه خودش در صورتبندی استدلال میشود. برای نمونه، حدوث و قدم جهان مسئلهای است که از دیرباز مطرح شده است و گروهی از فیلسوفان به قدم جهان معتقد شدند.
فیلسوفان مسلمان با استفاده از تعالیم دین اسلام، با نظرورزیدن در استدلالهای مطرح شده به سود قدم جهان، به اشکالات آن پی برده و حدوث جهان را نتیجه گرفتند. گروهی از حدوث زمانی، گروهی از حدوث ذاتی و گروهی نیز از حدوث دهری دفاع کردند. با عنایت به این تاثیرات، بسیار معقول و موجه است که فلسفه مطرح شده توسط فیلسوفان مسلمان را فلسفه اسلامی بدانیم، بیآنکه آن را عین اسلام، مقدس و خطاناپذیر و ثابت تلقی کنیم.
به هر حال، فلسفه فعالیت عقلی بشری است و در آن خطا و اشتباه راه دارد و چه بسا گاهی به اشتباه در تقابل با آموزههای اسلام قرار گیرد؛ اما فیلسوف مسلمان با الهامگیری و تاثیرپذیری از اسلام، عقلورزی بیشتری انجام میدهد و خطاهای فلسفی سابق را تصحیح میکند و فلسفه را به جهت درست هدایت مینماید و به تعالیم وحیانی نزدیک و نزدیکتر میسازد و عقل و وحی را بر هم منطبق میکند.
نتیجه:
فلسفه، فعالیت عقلی بشر است و خطا و تغییر در آن راه دارد اما به سبب آنکه فیلسوفان مسلمان در فلسفیدن، از تعالیم وحیانی اسلام تاثیر میپذیرند، میتوانیم محصول فکری آنها را با وصف «اسلامی» توصیف کنیم و فلسفه آنها را «فلسفه اسلامی» بنامیم. فلسفه اسلامی از جهت آنکه نوعی فعالیت عقلی است و اسلام نیز بر تعقل تاکید ورزیده، مورد تایید اسلام است و آنچه که از امامان(ع) در نکوهش فلسفه وارد شده، ناظر به فلسفههای الحادی و باطل است که فیلسوفان مسلمان نیز با آن مخالفند.
پینوشتها:
1- عقل را حجت باطنی دانستهاند؛ چنانکه انبیاء را حجت ظاهری معرفی میکنند: «اى هشام! براستى خدا را بر مردم دو حجت است: حجتى آشکار و حجتى نهان. امّا حجّت آشکار فرستاده شدگان و پیغمبران و امامان هستند و امّا حجت نهان عقلهایند.»(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج87، ص300) 2- حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه. 3- غزالی تمام فلاسفه از جمله افلاطون، ارسطو، ابنسینا و فارابی را تکفیر میکند. (غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامام الغزالی، بیروت، دارالفکر، 1416ق، ص543) 4- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج۳، ص۷۵. 5- نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، ۱۴۰۸ق، ج۱۱، ص۳۸۰. 6- اعرافی، علیرضا، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، قم، انتشارات مؤسسه فرهنگی اشراق و عرفان، ۱۳۹۱ش، صص۱۲۶-۱۳۴. 7- نبویان، محمدمهدی، جستارهایی در فلسفه اسلامی، قم، انتشارات حکمت اسلامی، 1395ش، ج1، صص133-136. 8- انبیاء، آیه22. 9- فصلت، آیه 53.
* میثم شادپور